علامه نهاوندی - اعلی اللَّه مقامه - فرمودند، وقتی که حضرت آیت اللَّه العظمی بروجردی رحمه الله مشهد آمدند، من جایم را در صحن مطّهر به ایشان دادم یعنی آیت اللَّه العظمی بروجردی را جلو قرار دادم، خودم مأموم ایشان شدم و ایشان را احترام کردم، می فرمایند، همان سال به نجف اشرف مشرف شدم،
آیت اللَّه سید ابوالحسن اصفهانی - اعلی اللَّه مقامه شریف - در صحن مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام نماز می خواندند، ایشان هم جایشان را به من دادند، من تعجب کردم که یک فردی مثل آیت اللَّه سیّد ابوالحسن اصفهانی که امام برایش نامه نوشته و به ایشان فرمودند: «اَرْخِسْ نَفْسَک»؛ نفست را برای مردم ارزان کن، «واجعل مجلسک فی الدهلیز»؛ محل نشستنت را هم در راهروی خانه قرار بده که مردم راحت به تو دسترسی داشته باشند، «واقض حوائج الناس»؛ حوائج مردم را هم برآور «نحن ننصرک»؛ ما تو را یاری می کنیم، من را گذاشت جلو، امام جماعتم کرد و خودش پشت سر من ایستاد.
علاّمه نهاوندی می فرماید: من از این فضیلت ناگهانی متعجب بودم که چطور شده است یک مرجعی مثل ایشان به من اقتدا نموده است، فرمودند: وقتی که آمدم تکبیرة الاحرام بگویم، صدای امیرالمؤمنین، سیّد المظلومین علی بن ابی طالب علیه السلام از قبر مطهر بلند شد، (چون پیغمبر فرمود: «ان وزن علی ثقیل»؛ وزن علی بن ابی طالب خیلی ثقیل است، «ان حال علی جلیل»؛(1) حال علی بن ابی طالب علیه السلام خیلی با جلالت است، نهاده نشد محبّت علی بن ابی طالب در کفه حسنات هیچ انسانی مگر اینکه بر گناهان او غلبه پیدا کرده) می فرماید: صدای امیرالمؤمنین بلند شد: «عظّمت ولدی عظّمناک»؛ پسرم بروجردی را تعظیم کردی؛ یعنی چون در مشهد جایت را به او دادی ما هم تو را بزرگت کردیم، عزیزت دانستیم و سیّد ابوالحسن اصفهانی رحمه الله را پشت سر تو قرار دادیم.
1- 20. بحارالانوار، ج 39، ص 26.
یکی از مجلات حوزه علمیّه دو سه سال پیش که هر ماه به یک شخصیت بزرگ اسلامی، اختصاص داشت، یک شماره آن را به آیت اللَّه بروجردی اختصاص داده بودند و مطالب بسیار جالبی را نسبت به ایشان نقل کردند، آن هم مستند. این بزرگوار برای تربیت نفسشان نذر کردند که هر وقت عصبانی شدند، کلمه بیجا گفتند: یک سال روزه بگیرند، روزی بر کرسی درس در بروجرد،نشسته بودند. - در ضمن ایشان ابهت عجیبی هم داشتند در حالات شان نوشته اند، هنگامی که در بروجرد بودند، محاسنشان را خضاب می کردند، حنا می بستند، و عمامه سبزی هم بر سرشان می گذاشتند، محاسن سفید، نورانیت و معنویتی خاص داشتند، خیلی با عظمت بود.- طلبه ای اشکال کرد، آیت اللَّه العظمی بروجردی رحمه الله پاسخ فرمودند، طلبه اشکال دوم کرد، آقا پاسخ فرمودند، طلبه اشکال سوم کرد، یک لحظه آیت اللَّه بروجردی رحمه الله عصبانی شدند و با لحن تندی از روی منبر فرمودند: آقا ساکت باش، طلبه هم سکوت کرد، آقا درسش را داد، بعد از درس آن طلبه را صدا زد، خم شدند، جلوی همه طلبه ها، دست او را بوسیدند، یک عبا و پانصد تومان پول هم به او دادند و از او تقاضا کردند که از خطای بروجردی بگذرد،و فرمودند: نمی دانم چطور شد که عنان نفس ما از دست ما در رفت و جلوی مردم سر شما با لحن تندی گفتیم، آقا ساکت باش؟ از فردای آن روز شروع کردند روزه گرفتن برای گفتن یک کلمه حرف تند، آن هم نه غیبت و نه دروغ.
ببینید بزرگان ما سیره اخلاقی شان چه بوده، ما واقعاً زبان های مان آزاد است. در حدیث دیگری دارد که خاتم الانبیاء محمدصلی الله علیه وآله می فرمایند: «بعضی ها که وارد محشر می شوند زبان های درازی دارند». خودش اینجا ایستاده، زبانش تا میدان بهارستان است. خودش این گوشه محشر است اما، زبانش آن گوشه محشر می باشد، زبان دراز او زیر پای اهل محشر قرار گرفته است و مردم روی زبان او رفت و آمد و تردد می کنند. یا رسول اللَّه صلی الله علیه وآله اینها چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: این ها زبان دراز های دنیا هستند، افطارت را کردی با زبان روزه جلوی در حجره نشستی یک دفعه زبانت از این طرف تهران، دراز می شود می رود آن طرف تهران غیبت یک مسلمانی را می کنی، از اینجا زبانت دراز می شود و می رود مشهد، غیبت یک مسلمانی را می کنی، تجسّم این زبان درازی و عاقبت آن این است که زبانت را زیر پای اهل محشر دراز می کنند.
در کتابی به نام «مردگان با ما سخن می گویند» آمده است: یک از بزرگان را خواب دیدند از که زبان آن مجروح و زخمی بود، گفتند: آقا شما بزرگوار بودید، شما چرا زبانتان مجروح است؟ فرمودند: من همسرم علویه بود، سیّده بوداسمش سکینه بود وقتی عصبانی می شدم با لفظ بدی صدایش می زدم، به او می گفتم سکو، بیا، سکو برو، وقتی به او می گفتم سکو همسرم ناراحت می شد و می گفت، من علویه ام، اسم من سکینه است چرا، شما به من توهین می کنی و این جوری من را صدا می زنی؟ از وقتی وارد برزخ شدم زبان ما را مجروح کردند به خاطر این که ما دل همسر مان را در صدا زدن مجروح می کردیم.
محاسبات خیلی دقیق است، خیلی ما باید مراقب گفتار مان باشیم؛ در حدیث دیگری دارد یک نفر دنبال خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله راه می افتد و به حضرت می گوید «اَوْصنی»؛ مرا وصیتی بفرمایید. حضرت فرمودند: زبانت را حفظ کن، به نظرش جمله کم می آید، دنبال حضرت راه می افتد و عرض می کند «زِدنی یا رسول اللَّه صلی الله علیه وآله»؛ بیشتر موعظه ام کن، فرمودند: زبانت را حفظ کن، باز هم مثل این که قانع نمی شود، دوباره راه می افتد و عرض می کند «زِدنی یا رسول اللَّه صلی الله علیه وآله»؛(1) بیشتر مرا موعظه کنید، حضرت فرمودند: زبانت را حفظ کن، عرض کرد یا رسول اللَّه! همین یک جمله، حضرت فرمودند: مگر چیزی جز زبان ها مردم را با صورت در آتش جهنم می اندازد؟
در کتاب «نقش زبان در سرنوشت انسان ها» که یکی از فضلای قم نوشته و چاپ جامع مدرسین می باشد نزدیک به یکصد و پنجاه معصیت و آلودگی رامستند بر آیات و روایات شده که از زبان نشأت می گیرد و از این یکصد پنجاه گناه زبان که ما مشهور هایش را بَلَدیم؛ غیبتش را می دانیم، دروغش را می دانیم، تهمتش را می دانیم، نمّامی اش را می دانیم و در مورد همه آنها هم روایات ذکر کرده اند. مؤمن مالک زبانش است.
1- 21. من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 411.
نظرات شما عزیزان: